- پاسخی به نوشته های سمیع حامد، سیامک فرزاد، فرهاد، سخیداد هاتف (تمامی این مقالات در سایت آسمایی انتشار یافته اند، بنا من نیز ابتدا مقاله ذیل را به آن سایت جهت نشر فرستادم، اما متاسفانه از انتشار آن ابا ورزیدند.)
طی دو سه روز چهار نفر علیه مطلب "ساجق سیاسی و شاعران ساجقی" نوشتند. چندین روز صبر کردم که شاید چیزهای دیگری هم به میدان آیند تا کار آسان شده به همه در یک مقاله برسم. اما در دو سه سایت که سر زدم و پنجمی را ندیدم به همین چهار میپردازم که در میان آنها "ساجق انقلابی" از سیامک فرزاد را مفیدتر از همه یافتم چون ۶ سوال را در بر دارد. بناً من هم طی پاسخ به آنها سعی خواهم کرد در حواشی به مهمترین نکات سه نفر دیگر نیز برخورد داشته باشم.
از دید سیامک فرزاد یکی از "کاستی های بنیادی" نوشته من عدم ارائه اسناد، مدارک و شواهد برای اثبات اتهاماتی است که بر سمیع حامد وارد کردهام:
۱- آیا میتوانید ثابت بسازید که آقای سمیع حامد گاهی هم از "ائتلاف شمال" و یا هم از هستهء مرکزی آن که همانا "جمعیت اسلامی" و یا هم از "شورای نظار" که در زمان اقتدار ائتلاف شمال، مرکز واقعی قدرت بود، پشتیبانی کرده باشد؟
بلی، من چه که آقای حامد خود موضوع را ثابت میسازد. او اعتراف مینماید که کتاب "تبعیدی همیشه"اش را "قومندان عطا محمد نور در جبهه چاپ کرد".
هرگز شوق چاپ کتاب به سر آغای قومندان نمیزد تا از تعلق یا سمپاتی یا لااقل عدم مخالفت شاعر با جمعیت مطمین نمیشد.
چاپ یک دفتر نه که چندین دفتر شعر و صد ها مقالهی او را میتوان بیاهمیت انگاشت و آن را حمل به "پشتیبانی از هستهء مرکزی ائتلاف شمال" نکرد مشروط بر اینکه سمیع حامد از چاپ کتابش توسط یک جنایت سالار ابراز اندوه و پشیمانی نموده و رابطهاش با جمعیت و او را ننگین ترین داغ عمرش میخواند. گذشته را گاو خورد، حالا چطور، آیا وی هرگونه انس با باند های "ائتلاف شمال" را بیشرافتی میپندارد؟ اگر چنین باشد نصف قضیه حل است و میماند نصف دیگرش که مبارزه آشتیناپذیر علیه آنان است.
البته ظاهراً در جواب سمیع حامد اکراه از وابستگی به خاد و باندهای جهادی پیداست. اما این کافی نیست. از نوشته یک روشنفکر اصیل ضد خادی و ضد جهادی باید برق خشم وانزجاری عمیق نسبت به آن دو پدیدهی طاعونی ساطع باشد. من کلمات "جنایت سالار"، "بیناموس" و غیره علیه آنان را به کار میبرم تا واقعیت و نیز نفرت خودم و مردم را نسبت به آنان بیان نموده باشم. ولی اگر کسانی آنان را صرفاً با صفاتی "افراطی"، "تاجر سیاسی" و نظایرش یاد نمایند، بدون تردید نمیخواهند جنایتکاران را برنجانند. در واقع باند های جهادی آن گونه "مذمت" های دوستانه را قبول دارند و هار نمیشوند تا به سه صفت عمده ماهوی شان (خاین، جنایتکار، بیناموس) مخاطب قرار داده نشوند. سمیع حامد در قصیدههایی به "گایدا"، "خایه مالی"، "ملت بیچاره را این چند رهبر.... کند" و "کون" متوسل شده که به غایت عامیانه اند، آن بار سیاسی و خصلت نمای جنایتکاران را در خود ندارند و با دیدن آنها "رهبران" نیز تبسمی خواهند نمود. اینگونه هجویه ها بیشتر با ابتذال پهلو میزنند تا طنزی گزنده.
به نظر من اساساً با هزل نمیتوان به جنگ این جنایت پیشگان رفت. دلقکان حاکمان گاهی در خوش طبعیهای شان نیشک هایی هم به ارباب میزنند که ارباب را مزه میدهد تا خشمگین سازد.
بگذار همین جا ازسمیع حامد پرسیده شود که اگر دیروز "در زمان حاکمیت مطلق جهادیها و جنایت پیشهها با ذکر نام" مینوشتی چطور شد که امروز راه مدارا با آنان را مصلحت میدانی؟
اگر عشق و مستی با خادیها را عار میدانی، چطور شد که سلیمان لایق را به انجمن قلمات دعوت میکنی؟ (۱) و چرا فردا "قومندان عطا محمد نور" هم به بهانه چندمین سالگرد انتشار "تبعیدی همیشه" مهمانت نشود؟
آیا دعوت سلیمان لایق به معنی پشتیبانی سمیع حامد (در حقیقت کلیه انجمنی ها) از پوشالیان است یا دوستی خاله خرسک به سبک "پست مدرنیستی" که فهمش کار هرکس نیست؟
او در تاریخچهاش افرادی را به عنوان همرزمانش نام میبرد که یکی از آنان شبگیر پولادیان است که از دوران خادیگریاش که بگذریم، در کدام مجلس بزرگداشت "قهرمان ملی" به گردانندگی ولی مسعود و داکتر اکبر زیوری است که مویه نکند؟ همرزم دیگر، جهادی تمام عیار قهار عاصی بود.
ولی با وصف این جان و جگر بودن با شاعران و نویسندگان خادی و جهادی (۲) آقای حامد به خود حق میدهد بگوید که خادی یا جهادی بودن این و آن فرد به او چه! گویی با شاعر بودن خودش و طرف، هر کاری روا می باشد!
شاعر "درشت خیال" که در شعرش "....کند" و "گایدا" و ... راه مییابند، از یاد میبرد این حکم دقیق را که: تو بگو دوستت کیست تا من بگویم تو کیستی. سمیع حامد را از روی یاران خادی- جهادیش به آسانی میتوان شناخت.
او همینکه در بزم شاعران و روشنفکران حضور یافت، مست میشود و دیگر برایش فرقی ندارد که "مطرب" و "ساقی" خادیست یا جهادی و سرسپردهی رژیم ایران. ولی عجب است که خود و سینه زنانش بدخوی میشوند اگر به وی ایراد گرفته شود که بدون داشتن رگ خادی و جهادی نمیتواند با فرهنگیانی ناپاک از دو جنس نشست و برخاست کند.
نکبت ۳۰ سال حاکمیت خادی جهادی، جامعه روشنفکران ما را به تباهی بیسابقهای کشانده است. ازینرو بر تمام نویسندگان، شاعران و فعالان سیاسی ضد جنایتکاران خادی و جهادیست تا برای حفظ نجابت و جدیت مبارزهی شان، به هیچوجه نگذارند مرز شان با خادیها و جهادیها مکدر شود. در غیر آن معلوم نیست با مهمانی خوردنها و روبوسیها و تعارفات "ادبی" خستگی ناپذیر یک هنرمند مدعی ضدیت با خادیها و جهادیها چگونه میتوان بین او و کمپ دشمن تفاوت قایل شد. و قصه مخصوصآ بویناکتر میشود وقتی شاعر "مخالف" خادی و جهادی، میزبان میهنفروشان پرچمی و جهادی باشد.
این یادآور واصف باختری، رهنورد زریاب، رازق رویین و ... است که اگراز آنان بپرسی در صورتی که با خاد نساخته بودید پس چطوراز مقامها و مواهب رژیم دست نشانده برخوردار بودید، پیشانی ترشی میکنند که چرا این سوال "ممنوعه" از آنان مطرح میشود!
فرزاد جان، فهمیدی چه گفتم؟ همانطوری که به خوبی از من خواستی سوالات را پاسخ دهم، تو هم این سوال را یادداشت کن و از سوی حامد و شرکا توضیح بده که:
سمیع حامد از یکسو سجل و سوانح ضدیتش را با خادیها و جهادیها نشان میدهد ولی از سویی به دوستی دیرین با شبگیر پولادیان جهادی و پایبوسی سلیمان لایق، فخر فروخته و از رابطه با حسین فخری خجالت نمیکشد. با این حال چرا وقتی به او بگویی در خط خادیـ جهادی قدم میزنی، قد قد میپرد و شما سه نفر هم به وکالت از "شخصیت های نامور فرهنگی" به غرش درمیآیید؟
و نیز اگرروزی جنرال فخری داستانهای خودش یا دیگری را در انجمن حامد به "خوانش" یا به "کاوش" گیرد، شاعر شیرین سخن حضور فرمانده خاد در خانهاش را بیشرافتی و توهین به خودش و همفکرانش دانسته نه خپکی و در گوشش که "حسین جان قربانت شوم فعلاً نه، بیآبرو میشوم" بلکه رسماَ و علناَ او را از خانه بیرون خواهد کرد؟
هر فرد با عزت از اینکه توسط یک خادی چه رسد به یک جنرال خادی، مورد تمجید قرار گیرد ازشرمندگی طرف مردم دیده نخواهد توانست. ولی تنها آغشته بودن به سیاست سازشکاری و بیاعتنایی به لکهدار شدن شخصیت است که انجمنیها به شمول سمیع حامد، از نوشتههای حسین فخری برای شان جان میگیرند.
ضمناً او نمیداند که منظور از وابستگی با خادیها یا جهادیها، همفکری با آنان است ولو مثل اکرم عثمان یا بیرنگ کهدامنی کارت پرچم یا جمعیت برایش صادر نشده باشد.
او کارنامهی "ضد روسها و مزدوران شان" را ردیف کرده و برمن میشورد که چرا از آنها بیخبرم در حالیکه توضیح نمیدهد که به فرض دیروز تیر قلمش جگر جنایتکاران خادی و جهادی منجمله لایق و عطا محمد را میدرید چه شد که امروز با آنان دست به گردن است؟ موضع خوب دیروز، چهره زشت امروز آدم را نمیپوشاند. هنگامی که آقای حامد با شبگیر پولادیانها و سلیمان لایقها و فخری ها و عطا محمد ها (که هنوز از"گذشته"ی شان "عبور خردورزانه" نکرده) در یک دسترخوان نشسته و لذت ببرد، چگونه میتواند علیه "مصالحه ملی" و "جبهه ملی" خاینان موضع بگیرد؟
و یک سوال شخصی از فرهاد، هاتف و خودت که امید آن را "نامتمدنانه" و نوعی فضولی در امور بسیارخصوصی تان نیابید: اگر حسین خان فخری درباره این و آن نوشته شما چیزی منفی بنویسد میدانم که بیدرنگ جوابش را میدهید، اما اگرشما را بستاید، واکنش تان چه خواهد بود؟
۲- آیا کمترین اثباتی برای همکاری آن شخصیت های نامور فرهنگی کشور که شما آن ها را خادی-جهادی خوانده اید با خاد و تنظیم های جهادی وجود دارد؛ و یا این که چون آن ها عضو سازمان شما نبوده اند باید در مظان این اتهام قرار داده شوند؟
بلی، "کمترین" نه که بیشترین اثبات را دارم. ولی بهتر است دوباره بگویم منظورم از خادی، جهادی یا خادی- جهادی بودن "شخصیت های نامور فرهنگی کشور" چیست.
منظور آنست که اینان در زمان روسها و خاد، به مقاومت برنخاستند، نوکر گوش به فرمان شدند و دشمن هم به آنان مقامها سپرد تا در داخل و خارج از "دولت زحمتکشان" و "مرحله تکاملی انقلاب" و... نمایندگی کنند. شاید هیچکدام آنان کارت عضویت خلق و پرچم را با خود حمل نمیکردند یا چه بسا "نارضایی و انتقاد"های "رفیقانه" هم داشتند. و این چیزی بود که روسها و نوکران میخواستند و به آن محتاج بودند تا به مردم ما و دنیا بگویند: ببینید روشنفکرانی که عضویت حزب را ندارند و حتی از وضع نیز زیاد راضی نیستند، اما به خاطر "وحدت ملی" با رژیم همکاری میکنند و آنقدر علاقمند و دست آموز ما شده اند که نام خدا خوش خوشان به سفرهای خارج میروند و خوش خوشانتر برمیگردند.
حالا هم باید به آنان خادی گفت چرا که گذشتهی خود و پوشالیانی را که خدمتگزارش بودند به باد انتقاد و طرد نگرفته و هم اکنون با "رفقا" دو روح در یک بدن اند.
مراد از فرهنگیان جهادی آنانی اند که خود را به بنیادگرایان فروخته و به منظور جلب آنها حج می روند، آیت و حدیث به زبان می آرند و در این روزها دشنام دادن به ملالی جویا را آسانترین و کاراترین راه تثبیت خود پیش باند های جنایت پیشه یافته اند.
فرهنگیان خادی-جهادی آنانی اند که با حفظ جنبههای خادیگری، خود را به جنایتکاران عرضه میدارند. کار و شخصیت اینان مایه خادی و جهادی هر دو را دارند.
بدینترتیب اگرجایگاه اکرم عثمان، رهنورد، بیرنگ کوهدامنی، عسکر موسوی، سیاهسنگ، کاظم کاظمی، خالده فروغ، خالد نویسا، حسین فخری و .... از نظر سیاسی، خادی-جهادی معین نشود، چه باید نامیده شوند؟
آیا اینان از گذشته و رابطه خود با اشغالگران، میهنفروشان پرچمی، خلقی، جهادی یا رژیم ایران ننگ میکنند؟ آیا در دفاع از مبارزات مردم ایران برضد رژیم ایران و فتوای تروریستی خمینی صدایی سر داده اند؟ آیا در برابر باندهای جهادی و خادی پایدار ایستاده اند؟ اگر دیروز بد کردند چرا امروز با "ائتلاف شمال" کله میجنبانند و در واقع شاخه فرهنگی "جبهه ملی" را به وجود آورده اند؟
سیامک جان، بسیار خوشحالم که از نسبت خادی وجهادی با حساسیت و انزجار یاد مینمایی. اما از خودت بپرس که عین حساسیت برحق را چرا "شخصیتهای نامور فرهنگی کشور" نداشته و به جای استدلال و ارائه شواهدی قناعت بخش، تنها سیافوار و خادیوار دستور می دهند که نباید آنان را وابسته به دو دستگاه جهنمی خواند ولو هم برای خمینی بسرایند یا برای احمد شاه مسعود یا با حسین فخری و سلیمان لایق و ...سر از یک گریبان برآرند؟
هر که از اتهام خادی-جهادی بودن عار داشته باشد، باید قبل از همه از رابطه هایش با خادیها و جهادیها دل بکند.
مدارا و مصالحه با جنایتکاران ۷ و ۸ ثوری زیر نام "وحدت ملی" و "منافع ملی"، "اصلاح تدریجی" و... خیانت است و فقط به هارتر شدن خون آشامان و تداوم سلطهی شان خواهد انجامید. "شخصیتهای نامور فرهنگی کشور" زمانی وطنپرست و مردمی و ملی خواهند بود که به هیچ قیمتی به اتحاد و همکاری با دژخیمان خادی و جهادی تن ندهند.
سخیداد هاتف فغان برمیدارد که هدف محمود عبارتست از "نشاندن اهل قلم در موضع متهم و خشم شان را برانگیختن."
لیکن این قهر و غضب ندارد. من عقیدهام را درباره اهل قلم خادی-جهادی بوی بیان میدارم و انتظار دلگرم کننده من و همهی روشنفکران آزادیخواه اینست که او (هاتف) و مدعیان دیگر را ببینیم که مثل سمیع حامد حتی با تکیه روی "گایدا،…دادن...کردن، خایه..."، خادیها و جهادیها را تحقیر کنند به شرطی که دم خروس- سلیمان لایق- از زیر بغل شان نمایان نباشد. برای من مطبوع تر از آن نبود که میدیدم هاتف، فرهاد، فرزاد و حامد با بارانی از دشنام بر من، به خادیها، جهادیها، رژیم جنایتکار ایران و عوامل افغانی آن تف کرده وعشق شان به استقرار آزادی و دموکراسی در این وطن دیدنی دار را بازتاب دهند. ولی متاسفانه هاتف آن خواست عادی مرا "تفکر راوایی"، "تفکری که در ویرانه زندگی میکند و از ویرانی تغذی میکند و ویرانگری میکند" خوانده، پیروزمندانه دستها را به کمر زده و کار را تمام شده میانگارد.
آقای هاتف، مگراندرزت به ملالی جویا برای یادگرفتن قوانین بازی با جنایتکاران و کل مقالهی "این راه بن بست است"، در تکریم راه سازش و رد راه افشا و محاکمه جنایتکاران نیست؟
سازش طلبی شاخ دارد یا دم؟ من خواستار واژگونی و حذف اینان (۳) به مثابه نیرویی نظامی و مافیایی هستم ولی برای شما و یاران به کار برد کلمه "حذف" از کلمههای ممنوعه است. بنابراین مانع چیست که صریحا اعلام نمایید: "اهل قلم" مخالف حذف "قیادیان" جهادی و خادی بوده و با کمک امریکا میخواهند تنها طالبان را حذف کنند؛ با جهادی ها و خادی ها"کار" میکنند تا انشاالله حرکت شان عاقلانهتر شده و بهتر مصدرخدمت به وطن شوند؟
مماشات با مافیای خادی و جهادی، "اهل قلم" و اهل هر چیز دیگر را به آلت دست و چاکران بیمزد آن بدل میسازد و بنابرین هر کس حق دارد آنان را دوان در خط خادی-جهادی بنامد.
سند مهم دیگر اینست که سمیع حامد هیچوقت در افشای اسداله حبیب، رهنورد زریاب، اکرم عثمان یا نوحه سرایان مسعود، شبگیر پولادیان، اکبر زیوری و ... ننوشته و در کارنامه عریض و طویلاش صفحهای علیه آنان وجود ندارد. (۴)
حتی او علیه نظریه پردازان و سخنگویان غرب نشین طالبان، نرشیرنگارگر، خلیلاله هاشمیان، روستار ترهکی و... هم به تعبیر زیبای خودش "سرود و سخن" (که خواننده را به یاد رادیو آزادی می اندازد) ندارد.
توجه کردی سیامک جان که برای در "مظان اتهام قرار دادن شخصیتهای نامور" برگهها و دلایل فراوان اند و نه اینکه "چون عضو سازمان من نبوده اند"، به آنان اتهام میبندم. این ادعا مبین افلاس در رد اتهام خادی-جهادی است تا استدلالی قابل اعتنا.
حرف من اینست که شرافت روشنفکران به یک تارموی بسته است: مبارزه تا به آخر علیه خاینان جهادی و بقایای خادی در زمینههای مختلف و منجمله فرهنگی. روشنفکرانی که از این مبارزه به بهانههایی "فیلسوفانه" و "پست مدرنیستی" خود را کنار میکشند، نیات شان هر چی باشد، عملا خاین به مردم افغانستان اند.
این حکم مرا میتوان غلط و "خلاف قواعد بازی شطرنج"، "خلاف رسالت روشنفکری در ایجاد گفتمان در سایه منطق مکالمه" (فرهاد)، "انتقاد رادیکال بدون نشاندادن راهبرد و راهکار" (سمیع حامد) و از این قبیل خواند. اما آن را از سر درد عضو نبودن یکچنان روشنفکران در "سازمان" من خواندن، جز بیانگر ورشکستگی دفاع از جریان شیر کثیف خادی و جهادی در رگ "شخصیت های نامور فرهنگی کشور" نیست. البته برای من قابل فهم است و مطمئنم که هیچ جهان پهلوانی با داغ خادی یا جهادی در بازو، قادر به توجیه این لکه در بدنش نخواهد بود. صرفاً هتاکی و برچسب خاینانهی وابستگی به "آی اس آی" زدن که دفاع و رفع اتهام نشد.
از سوی دیگر، وقتی من اینهمه "شخصیت های نامور" را به حرکت خط خادی- جهادی متهم میسازم، چطور ممکن است وجود آنان را در "سازمان خود" تحمل کنم؟ در صورتیکه بگویی: "اگر اینان عضو سازمان شما باشند، خادی-جهادی بودنشان مسئلهای نخواهد بود"، از خودت و سه نفر بقیه مصرانه و موکداَ تمنا میکنم حتما اعضای خادی یا جهادی "سازمان" مرا مشخص بسازید تا از این خدمت تان در عرض مشاجرات ما قلباً مدیون شما شوم. لزومی به تذکر ندارد که افشای بیملاحظه و وسیع آنان با تمام امکانات دستداشتهی تان، سهم ارزندهای در آگاهی مردم و تکامل تشکل ها و افراد ضد خادی و جهادی خواهد بود. اصلا چه بهتر که بیماسک کردن عناصر خادی و جهادی را درمیان سازمان ها و افراد مدعی ضد خاد و ضد "ائتلاف شمال" بودن، در راس وظایف تان در برابرمردم بگیرید که "کاری خواهد بود کارستان".
۳- آقای محمود امروز که شما این گونه نابردبارانه حکم میفرمایید: "در شرایط حاضر، یک خط واقعاً آزادیخواهانه که باید همچون قطب نمای هر تولید ادبی و هنری به شمار رود تنها و تنها موضعگیری سازش ناپذیر علیه... است"، و هرگونه تفکر و دیدگاهی غیر از آن چی خود تان به آن معتقد هستید را از تکفیر میکنید، فردا اگر خدای ناخواسته شما و یاران تان به قدرت برسید، آیا همان فاجعهء "انقلاب فرهنگی چین" و بدتر از آن مدل "پولپوت- ینگساری" و در بهترین صورتش "انورخواجه" را در افغانستان تکرار نخواهید کرد؟
استالین چطور فراموشت شد سیامک جان؟ امروز یک جز اساسی حملهی خادی-جهادی بر مارکسیستها و دموکراتهای انقلابی، فحاشی به استالین و طبق نسخه "سی آی ای"، همردیف قرار دادن وی و "استالینیزم" با هیتلر و فاشیزم است.
چرا، من فرمودهام که به دموکراسی و به وجود و تضارب دیدگاههای مختلف باور و احترام دارم مشروط بر اینکه به نام "آزادی بیان" و "گفتمان در سایه منطق مکالمه" کسی به مثابه دلال جنایتکاران متاعش را آب نکند. مسئله ساده است. هم اکنون من و تو و سه همصدایت میتوانیم اعلام همبستگی کامل نماییم و نام "محمود آقا" دیگر در هیچ سایت و غیر آن به چشم نخورد به شرط آنکه شما از آنچه تا به حال رخ داده (چاپ مجموعه شعر توسط عطا محمد؛ نوشتن حسین فخری برای تان؛ زندگی و کار با قهار عاصی ها و شبگیر پولادیان ها؛ پای سلیمان لایق ها را بوسیدن؛ تائید فتوای تروریستی خمینی؛ ماهی گک وار پریدن از سابقه خادی یا جهادی شاعران و نویسندگان؛ خسته نشدن از خنثی گویی از پشت رادیوها و تلویزیون های داخل و خارج؛ سکوت مرگبار در برابر مبارزات مردم ایران بر ضد رژیم جنایتکار ولایت فقیه و دفاع نکردن از دهها هزار زندانی سیاسی؛ سکوت نسبت به آن شاعران ایرانی که در مدح احمد شاه مسعود گریستند؛ به جای تمرکز بر افشای تروریستهای جهادی، مسئله اصلی افغانستان را عملاً شعر و شاعری دانستن؛ "بابه مزاری" گفتن و...) از مردم عذر خواهی کنید. من جهادی نیستم که "تکفیر" کنم، تنها میخواهم تفهیم کنم که مهرههای جهادی و خادی نابخشودنی ترین دشمنان این مرز و بوم اند و سازشکاران با آنان نابخشودنی ترین خاینان.
دیدگاهی غیر از این چه خواهد بود جز در عمل پیوستن به "جبهه ملی" این اراذل؟ زیرا در افغانستان تحت تسلط جهادیها دو راه وجود دارد نه سه راه، یا مبارزه آشتی ناپذیر ضد جنایتکاران یا سازش با آنان.
"ما" اگر به قدرت برسیم؟ نگران نباش برادرکم. نه انقلاب فرهنگی چین تکرار خواهد شد، نه پلپوتیزم و نه انورخوجهگرایی. متاسفانه یا خوشبختانه اکثریت روشنفکران خادی-جهادی ما آنقدر فرصت طلب، جبون و سست عنصر اند که با وصف وچ شدن توسط "سی آی ای" و "واواک" و "موساد"، بی هیچ مقاومتی مقابل "قدرت ما" دستها را بالا کرده و کف زنان و "هورا" کشان آمادگی شان را به خدمت به آن اعلام خواهند داشت، همانطوری که دلاورانه به روسها و میهنفروشان پرچمی و خلقی تسلیم شدند، بعد ایاک نعبدو و ایاک نستعین گویان و با "ایجاد گفتمان در سایه منطق مکالمه"، خود را به جنایتکاران جهادی و طالبی و دولت بوگرفته فروختند. روشنفکرانی که هدف شان مقام و شهرت و زندگی آرام است، سگ رام هر حکومتی خواهند شد.
خلاصه محترم فرزاد، خادیها و جهادیها در حق "شخصیت های نامور فرهنگی" ما کاری نکرده اند که جرئت نافرمانی در برابر قدرت حاکم ـ هر قدرتی که باشد- را به خود بدهند.
۴- شما و یاران همفکر شما چرا و به چی هدفی همهی شخصیت های بزرگ ادبی و فرهنگی ما را زیر ساطور زهرآگین اتهامات قرار داده و خادی ـ جهادی میخوانید؟
اگر مجاز باشم از "یاران" نمایندگی کنم، به این دلیل عمده "شخصیت های بزرگ" و نیز یگان "شخصیت" خرد "ادبی و فرهنگی" را مورد افشاگری قرار میدهیم که با میهنفروشان از در آشتی پیش میآیند و افشا و طرد آنان را رسالت روشنفکری خود نمیدانند.
و هدف اینست که حتیالامکان بخشهای وسیع روشنفکران و مردم به ماهیت اصلی و کوچکی و حقارت "شخصیت های بزرگ" پیبرند، پیبرند که مثلاً سخیداد هاتف وقتی جنایتکار مزاری را "بابه" و سمیع حامد جنایتکار عطا محمد را "قومندان عطا محمد" نامیده و با سلیمان لایق و حسین فخری میهنفروش رشتههایش را محکم میکنند، به آنان خیانت روا میدارند؛ و پی برند که خلل در اراده شان به پیکار آشتی ناپذیر، جنایتکاران را جریتر خواهد ساخت.
۵- آقای "محمود" اگر به جای مرچ و نمک و سرکه و تیزاب و زهر فراوان دشنام و اتهام، منطقی و خونسرد به نقد دیدگاههای دکتور سمیع حامد میپرداختید و در برابر طرح او بدیل خود تان را ارایه میکردید، بهتر نبود؟
اگر نوشته من واقعاً پر از آن مصالحهجات زهری میبود، مسلماَ ۱) سایت آسمایی آن را نشر نمیکرد، ۲) حتی سخیداد هاتف و فرهاد و خودت که سرشار از نرمی و تحمل و ادب و حلاوت قلمی هستید آنرا منحیث یک دشنام نامه نادیده میگرفتید، ۳) خود سمیع حامد علیرغم میل وافر به توسل به نامهای زیرنافی (که احتمالاَ از چاشنیهای "پسامدرنیزم" وطنی است)، وقتش را هدر نمیداد.
چهار شخصیت نامور (این را به کنایه نمیگویم، اگر نباشید هم میشوید به خیر. وحید مژده گلبدینی نشد که شما نشوید؟) به نوشتهای به قول فرهاد "با زبان و ادبیات سی-چهل سال قبل از زمانه و شخصیتهای امروزی" (۵) پرداخته و حساسیت نشان دادند زیرا "شخصیت های بزرگ فرهنگی کشور"، بر بنیاد فاکت ها متهم به خادی-جهادی بودن و محکم نگرفتن مبارزه علیه جلادان شده اند. من هیچگاه بدون فاکت کسی را به خادی-جهادی بودن متهم نساختهام و چنانچه یاد آور شدم بینهایت خوشحال خواهم شد که کسی که به او اتهام زدهام قبول زحمت نموده و در رد اتهام من فقط بفرماید که هرگونه ارتباط با خادیها و جهادیها را بیشرافتی میانگارد، تا من هم فوراَ از او عذر بخواهم.
یادت باشد سیامک جان، "نقد دیدگاههای" یک روشنفکر خادی-جهادی همان نقد دیدگاههای یک جنایتکار خادی یا جهادی میشود که کم بها خواهد بود زیرا اسناد جنایات و میهنفروشیها و فساد بینظیر کنونی آنان "دیدگاههای" شان را نقدی میکند که هیچ نقد دیگری به پای آن رسیده نمیتواند.
ولی افرادی که سرشت خادی-جهادی خود را با هزار تردستی بپوشانند، آنوقت "نقد دیدگاهها"ی شان ضروری میشود تا معلوم شود که همان "دیدگاهها"ی "جبهه ملی" اند یا چیز دیگر.
در لابلای افشا و نقد دیدگاههای دکتور سمیع حامد (چرا "دکتر" ننوشتهای؟)، "بدیل" نیز ارائه شده است. من گفتهام در شرایط حاضر روشنفکران ما باید افشای همه جانبه جنایتکاران را محور فعالیتهای شان قرار داده و با تمام وجود بکوشند آنان را به کمک آزادیخواهان پشت میز محکمه بنشانند. در حالیکه سمیع حامد و انجمنیها به طور کلی، زیرچتر شعر و شاعری، سازش با جنایتکاران را موعظه کرده و قهارعاصیها، شبگیر پولادیان ها و حسین فخریها و سلیمان لایقها قهرمان شان به حساب میروند. از نظر من هر شاعر و نویسندهای که با مدح جانیان جهادی یا خادی قلمش را خونپر کند یا با آنان روابط داشته باشد، روشنفکری خاین، تسلیم طلب و خود فروخته است. حالا خودت از طرف فرهاد وغیره جواب بده که چرا این کلمات با "حریم شخصی و خصوصی" (۶) آدم و "منطق مکالمه" منافات دارد، و چرا مجاز خواهیم بود ترهکی تا نجیب وسران "ائتلاف شمال" و طلبه کرام را با آن صفات یاد نماییم ولی روشنفکران نوکرآنان را نه؟
۶- آقای محمود آیا نوشتهء شما از لحاظ روش و محتوا، همانا جویدن ساجق تف شدهء ماویستی نیست؟! آیا میتوان مسایل و مشکلات افغانستان را با یک چنین تفکر و روشی توضیح داد و برای آن ها راه حل عملی معقول و عملی ارایه نمود؟!
آقای محمود نه تنها چینایی ها بل آلبانیا و کمبودیا هم این شیوه را دور انداخته اند و از برکت پذیرش خردگرایی و واقعبینی، راه شان را به سوی پیشرفت باز کرده اند. بروید این "ساجق انقلابی" تف شده را دور بیندازید؛ یک غسل آب سرد کنید؛ سرتان را در یخن تان فروببرید و بر آن چی که به خدمت تان عرض کردم بیندیشید و باز هم بیندیشید و آن گاه داوری کنید...
در پایان هم از مسوولین سایت آسمایی میپرسم که چرا به یک فرد مجهول الهویه که حاضر نیست با نام و نشان اصلی خودش بنویسد و مسوولیت آن را بر عهده بگیرد، این فرصت را میدهند تا با ساطور دشنام و اتهامات ناروا و زبان عاری از حداقل معیار های ادب بر یکی از شخصیت های مطرح ادبی و فرهنگی کشور این گونه تاخت و تاز بکند؟!
نه آقای سیامک، من از دید یک دموکرات، سمیع حامد را تا حدودی بی ماسک نمودهام و در این امر لزومی به یاری جستن از "مائوئیزم" نبوده است. و گیریم "مائوئیستی" این برای یک روشنفکر با اعتماد به خود و موضعش نباید اساسی باشد و تنها باید بکوشد خود را عاری از داغ خادی-جهادی ثابت سازد. اجازه بدهید ازهر چهار شما استادان "منطق مکالمه" و عفیفهای کلام و ادبیات بپرسم: با کدام "منطق مکالمه" و استدلال فارغ از "ریشه در آموزههای از مد افتاده"، "مائوئیزم" را "ساجق سیاسی تف شده" میخوانید؟ یک نفرعادی یک "شخصیت نامور" را متهم به خادی-جهادیگری میکند ولو به غلط، اما شما به عوض ارائه دلیلی، می پرسید درختهای کوه را کی شانده؟، به "مائوئیزم" دشنام میدهید! واقعاً باید فهمید که "سی آی ای" و عوامل و دستگاههای جاسوسی ایران چقدر در زیر پوست و روح روشنفکران ما نقب زده و آنان را به انحطاط و فحشای سیاسی کشانده اند که در حالیکه کلامی علیه ایدئولوژی دژخیمان بر زبان نمیرانند، "مائوئیزم" را "ساجق تف شده" میخوانند.
برادر، شنیدهای که علیآباد شهر است! "سی آی ای" و متحدان گفتند که: مائوئیزم ضدانسانی ترین نوع مارکسیزم است! و خاینانی وطنی نرشیر نگارگر، دادفر سپنتا، واصف باختری، اعظم دادفر و... اتن کنان آن را تکرار کرده و راحت بر سر کلک "سی آی ای"، رژیم ایران، سیافها، گلابزویها، ربانیها، علومیها، قانونیها و... آرام گرفتند و حالا تو فکر میکنی در تفالهی آنان به طلا دست یافتهای. کاش تو "خمینیزم"، "سیاف ایزم"، "ربانی ایزم"، "علومیزم" و "گلابزوئیزم" را هم دشنامی ساجقی میدادی تا خواننده ترا کم از کم یک ضد کمونیست درعینحال ضد خادی و جهادی، یک مینوت داکتر بشردوست مییافت و نه یک ضد کمونیستی که سمت سیاستاش را سمت وزش باد "سی آی ای" و "واواک" و سگان آنها تعیین میکند.
عجیب نیست که شاعران و نویسندگان خادی-جهادی به خصومت با مائوئیزم برخیزند زیرا یک حکم مشهور آن اینست که "شورش علیه مرتجعین برحق است!" در حالیکه آن "فرهنگیان" سنگر گرفته در پشت ب-۵۲، خواهان "منطق مکالمه" با جنایت سالاران (مرتجعین) اند. یک حکم دیگرش که مخصوصاً فرهنگیان معامله گرما را زهره ترق میکند اینست که "قدرت سیاسی از لولهی تفنگ بیرون میآید". در حالیکه فرهنگیان انجمنی برآنند که قدرت را میتوان از لوله شعر و انجمن قلم و جامعه مدنی و رسانهها و انتخابات در کشور زیر سیطرهی مافیای جهادی - که شاید عنقریب مافیای طالبی هم به آن بپیوندد- غصب کرد.
بلی با شبح مائوئیزم میتوان به هر لحنی منجمله لحن جهادی و خادی به نبرد برخاست اما به نظر میرسد اعلام اینکه جای مائوئیزم را "خردگرایی و واقعبینی" (که ترجمه ی آن به زبان عام فهم عبارتست از: پیروی از سیاست و اقتصاد سرمایه داری با دیکته امریکا) گرفته، یک کمی زود است آغای فرزاد. مائوئیزم حاصل در اعتکاف نشستن واندیشیدن مائو و جر و بحث او ضمن چای سبز زدن با شماری اندیوالهای روشنفکرش در کتابخانه ها و چایخانه های چین نیست. بلکه راهیست که مائو و حزب کمونیست چین در روند دهها سال مبارزه حماسی بی نظیر و از طریق بکاربرد مارکسیزم در شرایط خاص چین به آن دست یافتند. البته تخطئه و تحریف و حمله بر مائوئیزم در کشور ما مفهوم است زیرا تبهکاران خادی وجهادی و طالبی و شرکا هم اکنون غوغای تفنگ مائویست ها را نه از آن دور ها بلکه در بغل گوش خود از نیپال و هندوستان نیزمی شنوند.
لازم نبود به "آنچه که به خدمت من عرض" کردی بیندیشم زیرا با این طرز تفکر خادی-جهادی (عصبانی نشو، فقط باید علیه خادی-جهادی ها روشن موضعگیری کنی و ارتباط استاد حامد را با آنان خاینانه بنامی که باورم شود از ته قلب نسبت به متجاوزان به مادران و خواهرانت احساس نفرت و کینه داری) از قبل آشنا بودم. همچنین "سرم را در یخنم فرو بردم"، نتیجهاش اینکه: تنها نان و نمک بودن وقیحانهی سمیع حامد با حسین فخری و پولادیان و سلیمان لایق و و عطا محمد برایم کافیست که بیشتر و عمیقتر ازهر وقت دیگراعتقادم به درستی راه مبارزه آشتیناپذیر با جنایتکاران و عمال فرهنگی آنان راسختر شود.
من نمیگویم غسل آب سرد کن، صرفاً میخواهم چشمهایت را خوب بگشایی. آیا از دیدن افراد خادی و جهادی در کنار سمیع حامد نامور و مطرح و فرهیخته و بزرگ و... اندکی احساس سرافکندگی میکنی یا سرور وغرور از تکوین "وحدت ملی" در سطح فرهنگی مانند "جبهه ملی" استاد کاظمی واستاد گلابزوی و استاد چکری در سطح سیاسی؟
و با اجازه من هم در پایان می پرسم: شوق شما در دانستن هویت به خاطرچیست؟ به نظر شما آیا در افغانستان "ائتلاف شمال"، در افغانستان "جبهه ملی"، در افغانستان طالبانزده و اشغال شدهی امریکا، کسی یا جمعی شایسته نیست شیوه مبارزه مخفی را ترجیح دهد؟ سایت آسمایی هم عادت دارد آدرس و شماره تلفن نویسنده را بخواهد تا مطلبش را نشر کند. مگر با توجه به دوستی و همکاری آسمایی با سمیع حامد و رفاقت سمیع حامد با حسین فخری و عطا محمد و... آدم حق ندارد شک برد که هویتاش مستقیماً به خاد و "جبهه ملی" خواهد رسید؟
اگر نسبت به فرد مجهول الهویه و مشخصاً من بسیار دل پخته باشید، میخواهید مرا دشنام بدهید یا "حذف" کنید؟ در دشنام دادن که مشکلی نداشته اید، اما "حذف" بیهوده خواهد بود زیرا کشف کرده اید که من "حزب" دارم و با ریختن خون افرادی از یک حزب کار حزب ساخته نمیشود مگر اینکه بر آن از لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی فایق آمد. و مطمئن باشید این با ایدئولوژی خادی-جهادی میسر نیست.
برای من هیچ مهم نبود که آقای فرهاد هویت کاملش را با عکس درحال تفکر و با زلفان پریشانش چاپ مینمود یا همینطور که با نام مستعار به دفاع از جلادان جهادی کمر همت بسته است. این در برخورد با او هیچ مسئلهای نمیآفریند. ولی نمیدانم چرا شما هلاک "نام و نشان اصلی" هستید؟
این عیب است سیامک جان. درشرایط حاضر افغانستان، پافشاری روی "نام و نشان اصلی" افراد ضد خادی-جهادی، یا هر کسی بنابر هر دلیلی که بخواهد مشخصاتش محفوظ بماند، چنانچه گفتم خیلی پلیسیگرانه وشک برانگیز است، بوی خاد میدهد. دیدیم که خاد افشای باداران جهادی و غیرجهادیش را تحمل نتوانست و سایت "کابل پرس" را بست. حال آنکه اگر صاحب سایت خودفریبی نمیکرد و مثل مدیر نشریه "آفتاب" هدفش رفتن به غرب نمیبود (آرزو میکنم چنین نباشد) وهویتش را حتیالمقدور از خاد پنهان میداشت، چه بسا مدت بیشتری میتوانست به پردهدرایی های ارزندهاش ادامه دهد.
در مورد "دشنام و اتهامات ناروا و زبان عاری از حداقل معیارهای ادب" تنها به این تذکر اکتفا میکنم که: من کسی را که ولو هم غول ادبیات در سطح ملی و بینالمللی باشد ولی نقطه نظر سیاسیاش را خادی-جهادی تشخیص بدهم، مزدور، خاین، تسلیم طلب، و ... میشناسم. آیا این در مغایرت با ماهیت خادی یا جهادی و چاکران است؟ یا "مصلحت ملی" تقاضا میکند تا جنایتها و بیناموسیهای آنان را مکتوم نگهداشت؟ آیا یکباره تغییر کرده و به فرشتگان بدل شده اند؟ یا اینکه چون "شخصیت های بزرگ، نامور و مطرح ادبی و فرهنگی کشور" بعد از ۱۱سپتامبر مشغول تمرینات تازهای در عشق کردن با خادیها و جهادیها اند، باید از توهین به جنایتکاران ابا ورزید که مبادا به "شخصیتهای بزرگ" برخورد؟
آقای فرزاد، هر قدر میخواهی از "شخصیت های نامور" دفاع کن اما به عنوان یک جوان شرافتمند، نه به قیمت اغماض گذشتهی خیانتبار شان و فراموشی و پامال کردن خون و رنج ملیونها هموطنت در سالهای خادی و جهادی. آیا این شهامت و اراده را داری؟
و اشارههایی به نکاتی اساسی از نوشتهی سمیع حامد:
«(محمود) خواسته است ثابت کند که من با خلقیها و پرچمیها و جمعیت اسلامی همکاری داشتهام و بر این بنیاد سخنانم بیطرفانه نمیتوانند بود.»
هیچ جا اینچنین ملایی و انجمنی نگفتهام. "سخنان بیطرفانه" چیست؟ من معتقدم که وقتی کسی با آن اراذل همکاری داشته باشد سخنانش "بیطرفانه" نه بلکه خاینانه و جلادپسندانه خواهد بود.
از آنجاییکه در رهبری "کانون مخفی نویسندگان جوان" عناصر خادی و جهادی نیز نفوذ داشتند، پس جوانان زیادی که از آن برخاسته و "اکنون از معروفترین چهرههای ادبیات افغانستان هستند" به سبک خادی-جهادی رفتار دارند و اگر"معروفترین چهرههای ادبیات" دنیا هم شوند به درد مبارزه با جنایتکاران نمیخورند و فقط زینتآرای رسانه های طرفدار "جبهه ملی" خواهند بود.
"هر شماره مجله "خواهر، برادر سلام!" یک مقاله یا مجموعهیی از شعرهای ضد روسها و مزدوران شان بود."
آیا "مزدوران" شامل ظاهرطنین، اکرم عثمان، حسین فخری، رهنورد زریاب، سلیمان لایق و ... میشد؟ اگر بلی، پس چطور است که امروز بدون "مزدوران"، شب و روزت را نمیشناسی؟
«این شبنامهها مربوط به احزاب مختلف ضد روس بودند نه به ادعای محمود خان مربوط به جمعیت اسلامی... کانونی را که من بنیانگذاری کرده بودم نیز به یک حزب پیوند نداشت و در آن اعضای بسیاری از حزبهای ضد روس عضویت داشتند.»
درست است، من فکر میکردم تنها زهر جمعیت اسلامی "استاد" و "آمر صاحب" خونت را آلوده ساخته، اما معلوم میشود که متاسفانه دست احزاب مختلف آدمکش درکار بوده تا نگذارند شاعر مستعد ما تحت تاثیر "پدر سکولار و مامای شعلهیی" به راه مبارزه انقلابی بر ضد میهنفروشان مذهبی و غیر مذهبی بگراید.
«در کنار این ها (اشاره به قصیده "محتسب پنهان ز چشم مردمان خر گایدا/ گر نگردد ماچه خر پیدا خر نر گایدا) بدون مبالغه صدها شعر و نظم و نوشتهی من بر ضد روسها، جهادیها، طالبان و امریکاییها چاپ و تکثیر شده اند... و کسانی که تازه از هوا دیسانت میشوند یا باد آورده هستند و در جریان این رویدادها نبوده اند میپندارند در افغانستان کسانی نبوده اند که در برابر جنایتکاران بایستند...»
و یکی از "دیسانت شدهها و باد آورده ها" که اخیراً "متفکر" هم شده، مدیر عمومی تان "کارمند شایسته فرهنگ" استاد رهنورد زریاب است که ادعای "ایستادن در برابر جنایتکاران" با قلم و وجود شعر مقاومت در افغانستان را رد میکند. بناءًَ در این باب بهتر است به جنگ او بروی زیرا حرف دیگران را "تفکر راوایی" و "مائوئیستی" گفته پس گردن میاندازی.
ولی لحظهای قبول کنیم که در برابر جمعیت اسلامی و بقیه جنایتکاران ایستادی. امروز چه شده که آن ایستادن جایش را به تعظیم در برابر آنان می دهد؟ تاکید میکنم سمیع جان، نشرم، بگو که اکنون آنان تغییر کرده اند یا تو گرفتار طلسم "دموکراسی مزدور امریکایی" شده ای یا "جامعه مدنی" زدگی؟
«شما که مرا وابسته به حزب جمعیت دانستهاید کاش یک بار غیر از ساجق سیاسی دیگر نوشتههای مرا نیز میخواندید: در نخستین روزهای حاکمیت جهادیها شماری از جهادیها با من تماس مستقیم گرفتند تا بر بنیاد شهرت من در زمان مقاومت؛ همکار شان شوم اما من اصطلاح رهبران (به ضم با) را ساختم و در نخستین روزهای حاکمیت شان (کابل هنوز به دست آنها نیامده بود) قصیدهی معروف (ای رسول!) را نوشتم و شعر "مرثیهیی برای دستمال و پکول" را در نقد احمد شاه مسعود نوشتم که به خط زیبای داکتر سیاه سنگ تکثیر شد... هیچ تنظیمی در افغانستان نمانده است که در زمان خود آماج رگبار سرود و سخن من نشده باشد...»
تماس ها بر بنیاد "شهرت" نبود قربان. شهرت خودت در مقایسه با شهرت جهانگیربعضی از انجمنی ها قابل مقایسه نبود. آنچه جهادیها را مشتاق شما می ساخت، رابطهات با عطا محمد و جمعیت بود چیزی که به افراد و احزاب جنایتکار اطمینان میبخشید که "خودی" هستی یا حداقل مضر و سکولار و شعلهای نیستی. در غیر آن به محض آنکه اندکی بوی میکشیدند که به آنان به چشم "جنایتکار" میبینی، امروز به شهدا پیوسته بودی و دیگر نبودی که در گوش کودکان ما "لالایی" سازش با جنایت پیشگان را پف کنی یا شعر و آهنگ "پست مدرنیستی" به بازار بکشی. آیا از روشنفکران سر به نیست شده به وسیله ی جنایت پیشگان در پاکستان و افغانستان آگاهی؟
این خیلی مهم نیست. مهم اینست: چرا دیگر "آماج رگبار" توپخانهی "سرود و سخن" خودت و یاران، جنایتکاران نمیباشند؟ چه شده که از یکسو به قول ایرانیان با سلیمان لایق و حسین فخری و شبگیر پولادیان و... لاس میزنید و از سوی دیگر افشای جنایتکاران را کاری بیهوده میانگارید؟
«آیا تو غیر از نشریهء حزب یا نهاد خود چیز دیگری را خواندهای؟ دقیق مثل رهبرانت که نوشته بودند "سمیع حامد خاین است زیرا نام کتاب خود را بگذار شب همیشه بماند؛ گذاشته است"... آیا تو یا آن رهبر آی اس آس زدهء تو اصلاً آن کتاب را خواندهاید؟ آن کتاب در دو هفتهء اول حاکمیت طالبان در پناهگاه نوشته شده است و بازتاب دهندهء ظلم آنان در زمانی است که بادار هر دوی تان (امریکا) هم پشتیبان آنان بود... آیا کارتونها و طرحهای مرا در نشریهها و نمایشگاههای زیادی بازتاب یافته است دیدهای؟»
کدام "نشریهء حزب یا نهاد" من؟ کدام "رهبران" من و در کجا آن جمله را نوشته اند؟ کدام "رهبر آی اس آی زدهء" من؟ حتماَ افشایش کن ورنه ثابت می سازی که در سطح یک مفتری بازاری و جلف هیاهو میکنی. اگر فرزاد و فرهاد و هاتف و انجمنی هایت ذره ای به حیثیت و وجدان شان حرمتی قایل باشند باید محکمت بگیرند که یا "رهبر آی اس آی زدهء" محمود را معرفی کن یا این دروغ پست ات را بگیر. طبیعتا از هیچکدام انتظار نیست که در صورت سکوتت به رویت تف بیندازد.
به نظرم این بی خلته فیر کردنهایت بیشتر به علت نوعی احساس خجلت از مناسبات با فخریها و عطا محمدها و لایقها و پولادیانها و.... است که اولین بار بر آن انگشت گذارده شده و بسیاری ادعاهایت را پنبه می کند.
من آثارت را نه دیدهام و فرض را بر این میگذاریم که مقدار آنها ده چند بیشتر از آنچه است که نوشتهای.
اما سوالی که هیچگاه پاسخ نخواهد گرفت کماکان اینست: چه شده که امروز همه را پاره پاره کرده زیر پای حسین فخری و سلیمان لایق و عطا محمد میریزی؟
«یک دوست تو روزی از من انتقاد آتشین کرد که چرا "پست مدرنیست" هستم... گفتم این را از روی چه میگویی؟ گفت: میگویند! گفتم: اشتباه میکنی... من در کنار پست مدرنیزم در باره بیشتر نظریههای ادبی سخنرانی و کارگاه و نوشته داشتهام اما یک اثر پست مدرن هم نداشتهام... البته متنهایی داشته ام با پیرنگی از پست مدرنیزم (به شمول کارک هایی در زمینهء موسیقی) اما این ها آثار پست مدرن نیستند و من برای یک لحظه نیز یک نویسندهء پست مدرنیست نبودهام... شما هم در همان پسکوچه خاکباد میکنید... هر چه را خود ندانستید فکر میکنید "پست مدرن" هست!»
ببین قهرمان ِ حسین فخری، (۷) باز بی سُری میکنی. کدام "دوست" من؟ حسین فخری کسی را قلمداد کرده؟ دوست واقعی من کسی نیست که " انتقاد آتشین"اش از شما آنچنان سطحی و ساده نگرانه باشد. برای اینجانب "پست مدرنیست" بودن یا نبودنت هیچگاه داغی کلان در پیشانیت به شمار نمی رود بلکه نشان آتش بس و توافقت با جنایتکاران است که در پیشانی و پشت سرجناب خودنمایی دارد.
و حالا اجازه بده من بگویم که جای بسیار خاکباد کردن بر ضد پست مدرنیزم نیست. اگر واقعاً این بازی را در مرز و بومی که کرکسان طالبی و "ائتلاف شمال"ی بر آن بال گشوده اند، شوخی دردآوری با مردم سوگوار افغانستان بدانی، اولتر از همه باید افشاگر آن فرهنگیان خادی-جهادی باشی که با ریزه خواری پست مدرنیستهای رژیمی ایران، قیافه "پست مدرنیست" به خود گرفته و از مبارزه با جنایتکاران بیشرمانه طفره میروند.
فراق نامهی حسین فخری برایت را انکار میکنی که بدبختانه آن شماره "تعاون" را به یاد ندارم. چه بهتر که خودت یا رییس وقت تان سید سرور حسینی آن را در سایت آسمایی یا افغان جرمن آنلاین انتشار بدهید که دروغگو سیاهرو شود.
ولی اشارهی من به "طبع آزمایی" در پست مدرنیزم بر بنیاد مصاحبه سعید حقیقی با شما استوار است که هنوز از سایت فارسی بیبی سی ۲۳ عقرب ۱۳۸۵ برداشته نشده است:
"تیری راری" نامی است که در نحلههای پست مدرنیستی به آن...
سمیع حامد نیز بر همین باور است و میگوید این اثر، مولفههای پست مدرنیستی را در خود گرد آورده است. آقای حامد میگوید: «تیری راری مایههای از پست مدرنیزم را در خود دارد چرا که... به گفته آقای حامد در ساختن تصنیفهای آلبوم تیری راری نیز از شگردهای پست مدرنیستی استفاده شود.»
بازهم نمیگویم دروغگوی "بادرنگی" هستی سمیع جان. زیرا مشکلت را می شناسم: تشنج شدید به علت اینکه اولین بار طی ۴۰ سال عمرت یک هموطنت به تو میگوید رفاقت با حسین فخری ها، عطا محمدها، سلیمان لایق ها و... برای آدم سرخمی و خفت و تباهی شخصیت ببار میآرد.
«نمیگویم این را نباید گفت... من میگویم فقط این را نباید گفت... در کنار آن حرفهای زیادی را باید گفت... محمود جان! آیا ممکن است بفرمایید: کی؟ چگونه؟ در کجا باید جنایتکاران را محاکمه کند؟ (اگر این را گفتید آه یا واه خواهیم گفت در غیر صورت خواهیم گفت این را که خود هم میگفتیم) آیا میخواهید آنها را در کمپهای حزب تان در پاکستان محاکمه کنید؟ آیا در کنار جوازنامهء اقامت این مجوز را نیز از ای.اس.آی گرفتهاید؟ از نظر من سیافها و ربانیها و محققها و دوستمها مرده اند اما مدعیان روشنفکری مردهتر از آنها هستند...»
از کی شنیدهای که در کنار مطالبه محاکمه جنایتکاران، حرفهای زیاد دیگر را نباید گفت؟ اما اگر مراد از "حرفهای زیاد" عبارت باشد از روده درازی بیپایان در باره تاریخ و تکنیک شعر و داستان و بیدل شناسی، مولانا شناسی و. ... بدون مکث روی سایهی تفکر جهادی و خادی بر آثار ادبی و هنری، تمجید و به عرش بردن شاعران و نویسندگان ولی ماهیگکوار پریدن از روی گذشته خادی و جهادی شان، و "ایرانیزه کردن" رسانهها را مبرمترین وظیفه گرفتن؛ اینها نه صرفاً "حرفهای زیاد" که حرفهای فعلاً اضافی واسهالی و مطلقاً بی ربط به کشور و دولت هیروئینی است که زمان گفتن آنها در آینده فرا خواهد رسید. امروزهیچ روشنفکرنجیب و متعهد "حرفهای زیادی" نمی زند که مسئله بنیادی -محاکمه جنایتکاران- را تحتالشعاع قرار دهد.
درباره چگونگی و جای محاکمه جنایتکاران، بلی ممکن است و میفرمایم که: محل محاکمه مسئلهای کلیدی نیست. نخست باید اکثریت مردم را به دفاع از جنبش محاکمه برانگیخت و متشکل ساخت؛ کار کرد تا همبستگی مادی ومعنوی سازمانهای آزادیخواه و احیاناًً دولتهای مخالف جنایتکاران جنگی و ناقضان حقوق بشررا جلب کرد؛ کوشید تا همکاری نهادهای مختلف افغانستان که در این جهت فعالیت داشته اند تامین شود؛ و انجام شماری دیگر از اینگونه کارهای مقدماتی. و به دنبال آن جای محاکمه مطرح میشود که مسئلهای خیلی پیچیده نخواهد بود. مهم اینست که هرگز در ایران، پاکستان، روسیه، ترکیه، جمهوری آسیای مرکزی و درهیچ کشور اسلامی و وابسته به امریکا دایر نشود.
بعد از جنگ دوم که محاکمه سران نازی مطرح شد، کشوری که باید محکمه در آنجا دایر شود مشکل درجه یک را نمیساخت. محاکمه جنایتکاران یوگوسلاوی سابق نیز از این نظر دشواری نداشت و به آسانی در هاگ انجام پذیرفت. یک محکمه ای که انتظارجنایتکاران بومی را می کشد همین هاگ است. مانعی میبینی آغای حامد؟ اگر بگویی "فاحشه" امریکا در آن دست خواهد زد و دولتهالند چندان از سایه امریکا دور نیست، قبول میکنم. (۸) لیکن معتقدم که عجالتاً محاکمهای ناقص و معیوب بهتر است از اصلاًَ محاکمه نشدن جنایتکاران و ادامه لم دادن شان در مسند قدرت.
یادم رفت به ترتیب بفرمایم. کی محاکمه شوند؟ هر چه زودتر بهتر. آرزوی قلبی بسیاری از مادران و پدران و خواهران وبرادران و همسران داغدیده است که پیش از رفتن از این دنیا شاهد محاکمه قاتلان دلبستگان شان باشند. از بخت بدِ تمام مرضیهای ضد "راوا"، در این زمینه نیزهمین تشکل پیشکسوت و بیرقدار است و با تمام نیرو میکوشد محاکمه در اسرع زمان عملی شود. نفرین و شرم بر سخیداد هاتفها که به جای قدردانی از و همکاری با آن، همچون چوبک به مدفوع آلودهی خلیلی، محقق، سیاف، چکری، گلابزوی، قانونی، فهیم، علومی، کاظمی و... وطالبان، ندای ایجاد جبهه متحد بر ضد "راوا" را سر میدهند!
میدانم هزارها سوال در ارتباط با محاکمه جنایتکاران را میتوانیم برشمارم که من نتوانم پاسخی مناسب به آنها ارائه نمایم اما شاید شما به آنها پاسخ دهید و هزاران روشنفکری که سوگند خورده اند جنایتکاران را نخواهند گذاشت از چنگ عدالت بگریزند. مهمترین مسئله اینست که تو به نوبه خود به مردم قول بدهی که از فردا دیگر پشت پولادیان ها و لایق ها را ایلا کرده و کل استعداد، دانش و روابط فراخ جهانی ات را وقف کشاندن جنایتکاران به محاکمه میکنی.
از کجا میدانی من در پاکستان تشریف دارم و گیریم چنین باشد، بر چه بنیادی اتهام "آی اس آی" بودن را برمن میزنی؟ آیا دو میلیون مهاجرتیره روزهموطنت در پاکستان با "آی اس آی" رابطه دارند؟
ببین شخصیت نامور فرهنگی"، من اگر به خود اجازه میدهم بگویم که علیرغم نوشتههایت در گذشته بر ضد خادیها و جهادیها هنوز هم با آنان ساخت و پاخت داری، دوستانت پولادیان، لایق، عطامحمد، حسین فخری و... و خنثی گفتن ها و خنثی نوشتن هایت را گواه میآورم. اما تو برچه سندی از اینگونه اتکا میتوانی؟
برای حل موضوع، به گفته مردم یک دَو پرتو (بینداز) که: محمود اگر از "آی اس آی" به مثابه مادر و مالک جنایتکاران جهادی و خادی و طالبی کینه به دل نداشته باشد، شرفباخته و خاین است و همینطور سمیع حامد شرفباخته و خاین خواهد بود اگر از حسین فخری، کاظم کاظمی، رهنورد، سلیمان لایق، اکرم عثمان، پولادیان، اسداله حبیب، و...به اندازه ربانی، سیاف، گلابزوی دوستم و سایر جنایتکاران جهادی کینه نداشته باشد!
درست شد؟ کاش به این نکته مثل دهها نکته درنوشتهی قبلی من که بیجواب گذاردهای، بیتوجه نمانی.
میخواهم باربار تکرار کنم سمیع جان که اگر شجاعت این دَو انداختن و انتقاد از خودت به خاطر جور آمدنت با خادیها و جهادیها را ببینیم، جامعه کوچک روشنفکری ضد خادی وجهادی و طرفداران هنرت غرق شور و شادی خواهند شد که شاعری توانا از جبهه دشمن به جبهه پرافتخار مردم پیوست.
به مرده یا زنده و شاخ زن بودن سیافها و ربانیها و... در نوشته قبلی اشاره نموده بودم. من هم برآنم که روشنفکران خادی-جهادی و مزدور و موید رژیم ایران، و نیز روشنفکران پرگو ولی محافظه کار و بیعمل، مرده و بیکاره و طفیلی اند. با اینهم دیدن "مردگی" اکثریت روشنفکران هرگز نباید ما را به صدور حکم "مرده" بودن سرجنایتکاران وادارد. اساساَ با مردن و معامله گرشدن روشنفکران است که جنایتکاران جان می گیرند و برعکس. من تردیدی ندارم که با گذشت هر روز و احتمالاً اشارهی دوستانت، به باطل بودن "مرده بودن جنایتکاران" خواهی رسید اگر تا حال خبر چندین بیناموسی و جنایت و زدن بلیونها دالر وغصب صدها هزارجریب زمین و چنگ و دندان نشاندادن های اخیرشان دراستدیوم برایت کافی نبوده باشد.
«این قصیده را بسیاریها به یاد دارند یا دیده اند... اینجا نیز با جنایت پیشهها با ذکر نام برخورد شده است...
چه کسی در زیر شمشیر جنایت پیشههای جهادی آنها را شغال و برادر سگ زرد (پرچم) خوانده بود؟»
قبول، خودت، شخص شخیص خودت خوانده بودی. ولی به این پرسش موکد چه جوابی داری: اگر حرفهایت آگاهانه و صمیمانه بود، چطور شد که امروز با "جنایت پیشهها"، "شغالان" و "برادران سگ" تجدید رفاقت کردی؟
طبعاً پاسخ سیامک و فرهاد و هاتف نیز (اگر آن را "راوایی" نپنداشته و هول نکنند) جالب خواهد بود.
و اشارهی با تاسف به چند گپ خوبت: (۹)
«شماری (از روشنفکران) زیر پای مارشال فهیم رفته اند، برخی زیر کلاه پوست کرزی سنگر گرفتهاند و جمعی هم شاه پسند و شاهپرک شده اند» (۱۰)
با تاسف ازینجهت که از حرف های درست ات به نتیجهگیری درست و ضد روشنفکران خادی-جهادی و تسلیم طلب نمیرسی.
به من بگو کجاست نوشته هایت که در آنها روشنفکران خاینی را که از پناه جستن زیر آن سه کلاه کثیف ننگ نمیکنند نام گرفته رسوا ساخته باشی؟ آیا همین تیپ روشنفکران در پروژه "قلم گذاری" به لخک دروازه جبار ثابت همراهیت نکردند؟ بگو که بدنامتر از حسین فخریها و سلیمان لایقها و پولادیانها، کدام جهادی یا خادی خواهد بود که در "انجمن قلمت" راه نخواهند داشت؟
«غرب برای یکNGO پول میدهد که در زمینهء "حقوق زن" یک نشریه چاپ کند. این غرب نیست که مدیر مسوول مجله را تعیین میکند و بر نشر مقالهها نظارت میکند. اینجا ما هستیم.»
نه سمیع جان. یکچنین درک دم بریدهات از غرب و شیوه کار و مقاصدش در شناخت و چگونگی مبارزه با نقشه های امپریالیستی غرب وسگهای شکاری بنیادگرایش می تواند نتایج غمانگیزی داشته باشد.
غرب و عمدتاَ "سی آی ای" (و نیز "واواک" ایران) ابداً به اینجویی پول نمیدهند که گردانندگانش از عمال آزموده شده آنها نباشد و با زیره و پودینه اش آشنا و صد در صد متیقن که سیاستهای کشور اینجو را مو به مو اجرا میکند، او را مدیر مسئول نه که منحیث پیاده دفتر هم نخواهد پذیرفت. همان "تعاون" را که "رهگشاترین مجلهها در غربت" (۱۱) نام مینهی در نظر بگیرکه اگر اینجوهای متعدد سید سرور حسینی را از فلترهایشان نکشیده و اطمینان نمییافتند که "مسلمان" و "خودی" است و "تندرو" نیست و اجازه نخواهد داد که مجله غیر از مطالب ارتجاعی ملال آور راجع به حقوق بشر و حقوق زن در اسلام، انسان و بشر دوستی از نگاه اسلام و بسیاری چیزهای دیگر از نگاه اسلام وگزارش سمینارهای فراوان با همینگونه مضامین و سایر مطالبی فاقد ارتباط به مبارزه ضد خادی، جهادی، در آن انتشار یابد، او را رئیس "مرکز تعاون افغانستان" قبول نکرده و ملیونها دالر به حسابش سرازیر نمیگردید. تعداد زیادی از وزیران و به اصطلاح "مسئولان" دولت، تربیت یافتههای اینجوهای خارجی و تائید شدههای "سی آی ای" اند و این خود میرساند که روسای این اینجوها برای غرب و استخبارات آن چقدر اهمیت داشت و دارد و از چه صافیهایی که نمیگذرند تا کاندید آنها برای بالاترین مقامها باشند. البته تعدادی از اینان را خود آقای کرزی هم مجبور شد به اتهام شغل شریف جاسوسی از مقامات مهم برکنار سازد اما مخفیانه و بدون ذکر نام شان و در کمال اعزاز و احترام!
«طالب بچهیی که حاضر است برای باور خود از جان بگذرد و نمیداند که بازیچهء مزدوران و آشغالباوران است؛ برادر من است....»
این ادعایی ریاکارانه است. زیرا تمام انجمنیها، دولت ائتلاف شمال، کرزی و "جامعه جهانی" خواهان جمع شدن هر چه زودتر گلیم "طالب بچه"ها اند؛ زیرا خوب میدانند که هیچ دولتی که شمهای به اصل انسانیت، دموکراسی و تمدن پابند باشد، "طالب بچه" ها را نباید در قدرت سهیم سازند چون در عصر انترنت با قرون وسطاییان همزیستی ناممکن است؛ زیرا سمیع حامد ابداَ حاضر نخواهد شد در منطقهای تحت تسلط برادران طالب بچه اش پاگذارد چون بدون گرفتن امتحان اسلامی و بدون آگاهی از "سکولار" و لامذهب بودنش، تنها رخسار بی ریش یا فارسی زبان بودن یا فقط پتلونش برای "برادران" چشم سرمه کافیست که گردنکاش را زیر تیغ بـِبَـرند.
پس "طالب نوازی" فرهنگی نامورما را بیشتر یک "گزافه عاطفی زودگذر شاعرانه" باید پنداشت تا حرفی جدی.
در حالیکه اگر وجدان سمیع حامد نمرده باشد تا آخرعمر باید خواهان محاکمه و مجازات رهبران "طالب بچه" ها به خاطر کشتن اجمل نقشبندی باشد. آدم مگرخوکدلی و سنگدلی یک خادی یا جهادی را داشته باشد که خون نقشبندی را اینطور راحت به قاتلان خاین و شرفباختهاش ببخشد.
از زبان کثیفترین چهره ها در پارلمان کم نشنیدهایم: "طالبان هم ددی خاوری بچیان دی"، "زمونږ مرور ورونه دی"! آقای کرزی هم برای عوامفریبی و جلب طالبان ضمن تشدید جنگ، به همین زبان و منطق صحبت میکرد. اما پس از حمله راکتی "ددی خاوری بچیان" بر او در غزنی، لرزید و یکباره اظهار داشت: "کسانی که این اعمال را انجام میدهند، افغان و فرزند افغانستان نیستند"! (۱۲)
اینگونه بیانات ظاهراً "وحدت ملی" و "اخوت و امت مسلمه" خواهانه، میتوانند شعار هر مهرهی ابر مرتجع دولت گندیدهی افغانستان باشند، اما برای روشنفکری آزادیخواه، حد اعلای سقوط و بیغیرتی و بیمسلکی است.
بین آقای حامد - اگر صادقانه "سکولار" باشد- و جنایتکاران "ائتلاف شمال" و طالبی هیچ وجه مشترکی نمیتوان یافت و یگانه وظیفهاش مقابل آن داره ها مبارزه است و نه وحدت بر مبنای همکشوری. ضعف تاریخی مردم ما متاسفانه این بوده که چونان ِ مقاومت در برابر متجاوزان بیگانه، در برابر متجاوزان به مراتب وحشی تر و پلیدتر داخلی، برپا نبوده و برانگیختگی، حساسیت و نفرت نداشته اند. ومادامی که این روحیه با ارشادات روشنفکران تسلیم طلب یکی شود، سنگینی یوغ رقیت مافیای طالبی و ائتلاف شمالی و اربابان خارجی آنها برشانههای خستهی مردم ما طولانیتر خواهد گردید.
مهمترین جمله از سمیع حامد که خوبست طرفدارانش آن را از یاد نبرند:
«گاهی آدم مجبور میشود... شعر فیر کند و شعر تف کند و شعر استفراغ کند به روی خادیستهای خاین، به ریش جهادیهای جنایتپیشه و طالبان مزدور و به روی "حقوق بشر امریکایی" و میخواهند این را مردم بدانند؛ زیرا ظاهراً شاعر این کار را به نیابت از مردم میکند.»
چرا گاهی سمیع جان؟ اگر شاعر کسی نباشد:
که دستهی شلاق دژخیم تان را میتراشید
از استخوان برادرتان
و رشتهی تازیانهی جلاد تان را میبافید
از گیسوان خواهرتان
و نگین به دستهی شلاق خودکامهگان مینشانید
از دندانهای شکستهی پدرتان!
در آنصورت زبان و قلمش باید آرام نگیرد شب و روز "مجبور" شود تا به نیابت از سوگوارترین مردم، "خادیستهای خاین، جهادیهای جنایتپیشه و طالبان مزدور وحقوق بشر امریکایی" را به رگبار هنرش ببندد.
آنچه که چهره تو، سیاهسنگها، رهنورد زریابها، خالده فروغها، واصف باختریها، شبگیر پولادیانها، حمیرا نگهت سعیدیها، اکرم عثمانها و در واقع تمامی انجمنیها -صرفنظر از شاعران و نویسندگان مزدور رژیم ایران- را درسیاه دودی خادی-جهادی میپوشاند همین است که به جای استفاده از قلم به مثابه حربهای برای دریدن حنجرهی دژخیمان، آن را به عصای رسیدن شان به مقام و پول تنزل میدهند یا آن را محترمانه به درگاه آدمکشی گلبدین نهاده و به این ترتیب مرتکب خیانت به قلم میشوند.
شعرهای ضد "خادیستهای خاین" و "جهادیهای جنایت پیشه"ات منفی ابتذالات زیر نافی آنها- کار برد داشتند و دارند اما طوری پیداست که "از خاینان و جنایت پیشههای" مذکور اکنون به نام "استاد سلیمان لایق" و "استاد عطا محمد نور" و .. تجلیل به عمل میآید همراه ندامت از شعرهای ضد آنان:
«من خود نمیدانم از شعرهای آن زمانی خود خجالت بکشم یا آنها را "احساسات" گفته از کنار شان بگذرم اما به آن ها نمیبالم.»
روشن است. وقتی به ایستاد شدن در کنار حسین فخریها و عبدالله نایبی ها، سلیمان لایقها و رهنورد ها و پولادیان ها و... بنازی و ببالی، بالیدن به "شعرهای آن زمانی" تنزل است، "احساسات" ناپخته و بچگانه است نسبت به "شخصیت های نامور فرهنگی" و سیاسی درخشان تاریخ ما. پس تا می توانی خجالت بکش و"سرود وسخن"ات را آکنده ازستایش آنان کن و شعر های تف شده و استفراغ شده را با چشمان اشکبارت از روی نازنین خادیها وحقوق بشر امریکایی و ریش مبارک جهادیها و طلبه کرام بلیس تا خدا بخواهد اندکی جبران مافات شده و سیهروی و پرمعصیت از دنیا نروی!
حالا با توجه به جمله بالایت ندانستم آنهمه بد زبانی علیه من چه جا داشت که گفتم اگر از گذشته سند بیاوری که ضد جنایتکاران بودی، از آنجاییکه امروز به خاطر منافع علیای ملی و اصلاح "مدبرانه رژیم" آغوش آشتی ومحبت را به آنان گشودهای، از شاعری ضد خادی و جهادی به شاعری خادی-جهادی مشرب با "مولفههای پست مدرنیستی"، دستخوش دگردیسی رقتباری شدهای؟
هکذا اگر"از شعر های آن زمانی خود" تقریباَ خجالت میکشی وبه آنها نمی بالی، چرا با طمطراق و افتخار آنها را به رخ من میکشی؟
تو دیگر غیر قابل دفاع شدهای سمیع جان. حتی سخیداد هاتف، فرهاد و سیامک فرزاد هم نخواهند توانست در کنارت بایستند زیرا لایق و عطا محمد و فخری را میبینند که برشانهی "شخصیت بزرگ و نامور فرهنگی" بالک میزنند. برایت متاسفم آقای حامد، اصلاً باید به شوربختی این ملت گریست که روشنفکرانش چقدر مفت و آسان، شیفته و جذب و ذوب و فاحشهی قدرت میشوند.
پیوست
راجع به غیر دموکراتیک و پر تقلب بودن انتخابات میشد از منابع بیشماری اسناد آورد که تصور نمیکنم آقای فرهاد و سخیداد هاتف و دو مدعی دیگر از آنها زیاد بیخبر باشند. در اینجا فقط دو تا از تازهترین ارزیابیها از انتخابات در کشور زیر حاکمیت جنایتکاران جهادی را میآورم که هر چند روی سرسخت فرهاد را سرخ نخواهند کرد اما برای قضاوت خوانندگان درباره درک و برداشت جهادی و پوسیده و ارتجاعی فرهادها از پدیده انتخابات در کشور اشغال شده، جنگلی و زخمی از وجود جنایتکاران، سودمند خواهد بود.
جارت بلانک متخصص و پژوهشگر انتخابات در کشورهای جنگزده درگفتگویی با خبرنگار "رادیوی اروپای آزاد" (۲ جولای ۲۰۰۷):
رادیو آزادی: آیا ممکن است در مناطق درگیر جنگ مثل عراق و افغانستان انتخاباتی آزاد و عادلانه داشت؟
جارت بلانک: خیر. مسئله به چند دلیل الزاماً متناقض میباشد. یکی اینکه انتخابات ضرورتاً وابسته است به حاکمیت قانون. و بنابرین در جایی که قانون وجود ندارد یا تطبیق نمیشود، دستاورد انتخابات در آنجا بسیار محدود میباشد. و از منظری امنیتی، دولتی که قادر به حفظ شهروندانش در روزهای عادی نباشد، نباید انتظار داشت که آنان را در روز بخصوص متشنج انتخابات حفاظت کند.
رادیو آزادی: آنچه در پارلمان افغانستان میبینیم عبارتست از اینکه عدهای از اعضای آن که متهم به جنایات جنگی اند خود برائت خود را اعلام داشتند. مردم افغانستان را ناامیدی شدیدی فرا گرفت از اینکه میبینند افرادی که باید به خاطر جنایات جنگی محاکمه میشدند، اکنون قانون سازان شده و خود را از تعقیب قانونی معافیت میبخشند... درس هایی که افغانستان و جامعه جهانی میتوانند از چگونگی انتخابات افغانستان بگیرند کدامها اند؟
جارت بلانک: مسئلهای که فکر میکنم در افغانستان به آن پرداخته نشد مسئلهی فاقد شرایط اعلام نمودن جنگسالاران و عاملان جنایات جنگی بود. جامعه جهانی و دولت افغانستان، اصلاً دارای آن نوع کنترول امنیتی، کنترول نظامی کشور، که لازمه سلب صلاحیت انتخاب شدن افراد مذکور است، نمیباشند... اگر این بازیگران در افغانستان فاقد شرایط اعلام شوند، تمام پروسه سیاسی به آسانی به هم میخورد.
روزنامه "گاردین" (۲۳ اگست ۲۰۰۷) :
"سیاستمداران غربی مایلند دولت افغانستان را به مثابه دولتی منتخب معرفی نمایند حال آنکه در واقع انتخابات به طور گستردهای با تقلب و تهدید در رای دهی همراه بود که جنگ سالاران را به مقام رسانید ولی احزاب سیاسی اجازه شرکت را نداشتند. در زندگی واقعی، طوریکه ملل متحد سال گذشته هشدار داد، افغانستان اشغال شده کشوری ناکام است که اکنون ۹۱٪ تریاک جهان در آن تولید میشود و فساد و بیامنی جلو بازسازی را گرفته است."
پایان
پاورقی ها:
* دمل چرکیی آویختهئی است شبیه خیار که در قسمت پیشین گردن پیدا میشود وباید آن را بشکافند یا نیشتر بزنند. علت بروز آن ابتلای شخص به سیفلیس است. احمد شاملو
۱- سایت انجمن قلم دیده شود.
۲- جالب است که سمیع حامد "مرثیهیی برای دستمال و پکول" را در نقد احمد شاه مسعود نوشته و گفته: "خون دادهای به زیر تل خاک گم شده / کون داده یی به کوتل قدرت برآمده"، ولی در عینحال قهار عاصی و شبگیر پولادیان مداحان "قهرمان ملی" از یاران "کانون مخفی"اش بودند، کانونی که "هسته، اشتراک (اعضا) فقط ضدیت با روس بود."
در آنصورت کانون با احزاب جهادی چه فرقی داشت وقتی "هسته اشتراک فقط ضدیت با روس" بود و نه دفاع از دموکراسی که خودبخود صبغه ضدیت با احزاب جهادی را کسب میکرد؟ ازاینرو "کانون مخفی" آقای حامد که "در آن اعضای بسیاری از حزب های ضد روس عضویت داشتند" آلوده به سیاست و راه احزاب جهادی بود و هیچ کاری در انتقاد از جنایتهای آنها نمیتوانست انجام دهد و بنابرین وجودش بیارزش بود.
۳- منظورم از حذف خادیها و جهادیها، سرکردگان و مسئولان احزاب پرچم و خلق و بنیادگرا است نه اعضای آنها از الف تا یا. ولی سمیع حامد از یاد میبرد که عطا محمد ها و سلیمان لایق ها و حسین فخری ها و احمدشاه مسعود ها به هیچصورت "فرزندان دلسوز این سرزمین" و "فرزندان واقعی این وطن" نه بلکه با لکههای خون در دامن، خاینان به این وطن محسوب می شوند.
۴- اگر تومار نوشتههایش علیه میهنفروشان را در گذشته سند بیاوری، میپرسم، خیلی خوب حالا چه شد که به حسین فخری وسلیمان لایق اقتدا میکند؟ آیا آن دو خادی نبوده اند و این اتهامی ساختگی از من است؟ یا اینکه خیر، او دیگر سمیع حامد دیروز ضد خاد نیست؟ هر کاری امکان پذیر است اما با چشم کشیدن و آوردن کف زیاد بر دهان، حامد و همفکرانش قادر نیستند رشته او با خادیها را به اساس شتر دیدی نه، از نظرها بدزدند. ولی اگر مسلهی سیاه رویی از ارتباط با خادیها برای شان مطرح باشد، چاره ای نیست جز اعتراف به آن و تیرباران کردنش و انتشار اعلامیهای با این عنوان که "من داکتر سمیع حامد شخصیت نامور و بزرگ فرهنگی کشور، ادامه مناسبات با حسین فخری، سلیمان لایق و هر خادی دیگر را به سان مناسبات با جنایتکاران جهادی، اوج دنائت و فرومایگی و بیشرافتی میدانم!" عنوان میتواند کوتاهتر باشد لیکن حاوی همین مضمون.
۵- اگر کلمات "دانشکده" ، "پزشک"، "دانشجو" و" فروردین" و ... را به کار میبردم، رژیم ایران را جنایتکار، جهادیها و خادیها را که مرادف بیناموسی و بیشرافتی اند "بیناموس" و "بیشرف"و روشنفکران خادم آنان را "چاکر" و "تسلیم طلب" و "شرفباخته" و... نمیگفتم و آنان را مثلاً "خانه پرپلو و ناجوان" خطاب میکردم، نوشتهام به روال "زمانه و شخصیتهای امروزی" می بود؟
اما من زبان و ادبیات ۱۰۰ سال پیش را ترجیح میدهم تا زبان و ادبیاتی آنانی که زیر نام فارسی نوشتن، آگاهانه و نا آگاهانه به آلت دست رژیم ایران بدل شده و جنگ بین فارسی و پشتو را که خواست خاینان جهادی و خادی است، دامن میزنند.
شاید من معنی اردیبهشت را ندانم و زبان مادریام هم فارسی نباشد ولی "دشمنی با زبان فارسی" و هر زبان دیگر را خیانت میدانم. معهذا باد کردن وقیحانهی کلمات متداول در ایران توسط زن و مرد انجمنی نیز خاینانه و مسخره است در روزگاری که رژیم ایران با منظماً دعوت اسداله حبیبها، رازق مامونها، رهنورد زریابها و سایر کلانها و خردهای انجمنی به ایران، آنان را تعلیم داده و با آخرین دستورات به ماموریت های مختلف میگمارد. واقعیتی تلخ که با انکارش از سوی انجمنیها تغییر نخواهد کرد.
ابتذال و مردارخوری "فارسی نویسی" همه "کارمندان شایسته فرهنگ" به پیمانهای بالا گرفته که ماهها ونامهای مسیحی را هم طوری که در ایران رسم است با تلفظ فرانسوی آن یعنی جنوری را "ژانویه"، امریکا را "آمریکا"، فلم را "فیلم" و داکتر را "دکتر" مینویسند و میگویند. و دلقکی شدن رقت انگیزشان آنجاست که مکتب را "مدرسه" و صنف را "کلاس" مینویسند حتماَ به این پندار عالمانه که هردو لفظ فارسی اند! به این می گویند تقلید بوزینه وار سگی از صاحب قهارش.
۶- نمیدانم منظور فرهاد از "حریم شخصی و خصوصی کسی" چیست؟ من که روشنفکران خادی-جهادی را خاین و ... میگویم، دیدگاه و شخصیت سیاسی شان را که تعیین کننده تولیدات شان است در نظر دارم و به مثلاً اخلاقیات نوع گلبدینی یا لطیف پدرامی آنان نپرداختهام که "بی پروایی" به "حریم شخصی و خصوصی کسی" تلقی شود. نکند او خادی و جهادی بودن را هم شامل"حریم شخصی و خصوصی" بداند؟
۷- نوشته دیگر افسر خاد را در ستایش از خودت و کتابت "رازبنها در فصل شگفتن گل انجیر" را تازه دیدم در "تعاون" جوزا و سرطان ۱۳۷۷
۸- آفرین اگر ضدیتت با امریکا از این موضع باشد و نه از موضع جهادی و طالبی و رژیم ایران. ولی عجیب است که آقای فرهاد را گوشمالی نداده و شیر فهم نمیکنی که معنی "دموکراسی مزدور امریکایی" چیست، که انتخابات ساخته و پرداخته امریکا را تقدیس نکند، که آرای چند ده هزاری قصابان محقق، سیاف و قانونی آ رای آزاد مردم زیر حاکمیت دولتی شبه دموکراتیک نیست و دیگراز این حرفها نزند که ترا (سمیع حامد) را نیز ریشخند عالم خواهد ساخت. برعلاوه از او بخواه پیوست را که در آخر می آورم ببیند تا شاید به هرزه و سخیف بودن دفاعش از آرای سه قاتل(سیاف، محقق، قانونی) پی برد. و نیز من او را یاوه گویی مفلوک بیش نمیدانم تا این ادعای متعفن و خاینانه اش راثابت ننماید که "حتی از حزب شما، به آقای محقق، سیاف و قانونی رای داده اند". فرهاد خان، تا نام و نشان این سگان دشمن در حزب مرا عیان نسازی، سخنانت دو پول هم بها نخواهند داشت.
۹- مصاحبه سمیع حامد با حمید عبیدی- سایت آسمایی.
۱۰- و عدهای هم آنقدر فرومایه شده اند که چپن و پکول میپوشند تا سرسپردگی خود را به کرزی یا جنایتکاران ثابت نمایند!
۱۱- چه راهگشایی جز موعظه برای "برادری" با خادیها و جهادیها؟ از عنوانهایی از چند شماره آن میتوان فهمید که "تعاون" از خادی-جهادیترین و خنثیترین مجلهها بود یا "راهگشاترین": "بشردوستی از نگاه اسلام"، "پرابلم صلح و امنیت بینالمللی"، "جایگاه و نقش زنان در تحولات اجتماعی"، "ترس و اظطراب و نتایج منفی آن"، "پوهنتون کابل بازگشایی شد"، "تجلیل از خلیلی و آثارش"، "په کابل کی د شعر او ادب ټـولنی جوریدل"، "نقش مادر در پرورش کودک"، "د مور شیدو معجزی"، "نقش و روابط دو جنس در اجتماع"، "برگزاری محافل شعر و ادب"، "فال نیک"، "نگرش بر مقام انسان"، "مصاحبه با محترمه فتانه گیلانی"، "حقوق بشر از نگاه دین مبین اسلام"، "انسان دوستی او ښوونه-روزنه"، "ماینها تجاوز صریح بر حقوق بشر"، "پوهنتون کابل: پرابلمها و دست آوردها"، "نقش آموزش در انکشاف طفل". و اینها همه در شرایطی که جلادان جهادی خون کابلیان را نوشیده و به سوگ شان نشانده و شهر را به ویرانهای ترسناک بدل کردهاند!
در سرمقالهای آقای حسینی پس از قلمفرسایی درباره گدایان افغان در پشاور خود را زیر پای تبهکاران میهنفروش میاندازد: "ما از آنانی که عاملان این فاجعه و مصیبت اند، میپرسیم: فردای اینها چه خواهد بود؟ آیا در قبال آن اندیشیده و احساس مسئوولیت کرده اند؟"
جواب من: بلی "مرکز تعاون افغانستان" را ایجاد کرده اند تا به آنان از گاو غدود چیزی داده و با برپایی سیمینار ها وانتشار عکسهای شان، پول (فند) کلانتر به چنگ آرند!
۱۲- کرزی قبلاً هم که طالبان را به ترک مخاصمه و پذیرش طرح آشتی جویانه دولت فرا میخواند گفت که به جز صد و پنجاه نفر، بقیه کسانی که در صفوف طالبان حضور دارند "فرزندان این ملت هستند". سایت بی بی سی فارسی ۲۰ جوزا ۱۳۸۶